دوستانه کمی متفاوت
هر چه دل تنگت خواست بگو!!!!!!!!

وقتی ان چشم های زیبایت به من نگاه کرد من زیبای دنیا رو در انها دیدم

چشم های تو زیباست

ایا کسی به زیبای  تو در این دنیا هست

 

تو ارزو هایه منی ارزو های من مثل ماه نورانی هست

میدانی....اگر هنوز هم تو را آرزو میکنم برای بی آرزو بودنمن نیست.....شاید...آرزویی زیباتر از تو ندارم
 

 

شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : سعید

هوووووووووووووووووووووووم نمیدونم این روزا چرا کسی ما رو تحویل نمیگیره امشب  که دیوانه شدم بازام دلم گرفت که  ای بابا هوس گریه گریه کردم ای خداااااااااااااااااااا  چرا اینجوری میشم من بابای دلم  برات تنگه  جات خیلی خالیه 

بابا دلم واسه این جمله ی که میگوفتی  {همه چی درست میشه ت }  تنگ شده دیگه کسی نیست اینو بگه کاش بودیو یه باره دیگه اینو میگوفتی اخخخخخخخخخخخخخ !!!!!!!!!!!!!!!!

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : سعید

اینقد خرابم که بوی تعفن از چند طرفم  

بیرون میزند

مثل هرزگی تو.............

از گل ازخاک از تو اباد بیزارم

واز هرچی که خالی ازمن راحت زندگی میکند

چه  فرقی میکند

که در سکوت بی خاصیتم

تو باشی یا فرشته مرگ

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 20:2 :: نويسنده : سعید

تقلا نمیکنم

برو........

ودستهایت را با خود ببر

لبها چشم هاواین خاطره های کبودرا

که بوی زخم میدهد

وقلبی که برای هیچ

وهیج میزند

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 20:1 :: نويسنده : سعید

غبارتلخ بی خوابی

درعمق چشمهایم نشسته

وته مانده رویای چشمانت

بالهایم را میبندم

خلسه ای سرددست میدهد

و زمستان در تاول دستهایم 

 

نقره داغ میشود

 

 

           

 

       

 

      

 

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : سعید

همیشه هز نبودنت سرگیجه میگیرم

زمین میخورم

زمین مسبب تنهایست

دستهایم را به ماه گره میزنم

وزمین را با یک مداد

کوچک خط میزنم

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : سعید

تکان نمی خورم نفس نمی کشم

خاطراتت اینجاست

 میان گلدان کنار باغچه ام

مثل تو نازک ولطیف

ناز میکند عطر میدهد

 ومن هر روز اب میدهمش میبوسمش

وجیب هایم را خالی میکنم از تو

 شوخی نیست

جیره یک عمر تنهایست

 

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : سعید

نقش دو بوسه ماندگار

برخواسته از لب من از لب تو

وبارانی که بخاطرت به شیشه می کوبید شبانه

وخدای که زیبا میشود میان دستان ما

 کاش میشد با بغض تو نقاشی کشید

از صبح از اب از هواواز جریان حس تو

روی سفالی از جنس خاک من سایه ساری سبز کشید برای جنگل اندوهگین

کاش میشد با تو از کنار دیوار

خندقی کند وگریخت

 از شهر فرسوده به سوی رویای جدید

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : سعید

زبان رنگها را میفهمم   

ازوقتی دلتنگی ام به نقاشی

چشمانت شبیه شده

حالارویا نزدیکتر است

با فکر اینکه ساده و معصوم عاشق میشوی

دیگر سیگار نمیکشم

بغض نمیکنم

تمام تورا برای خودم بر می دارم

 تمام گل ها شکل تواند

 وقتی که خاموش و معصوم

 به تنهایت لب میزنی

وخاطره ها را دور میکنی

 بی اجازه سقوط میکنی درهم میریزی

سیب ها را کال میچینی و برای من

که میان سیم خاردارها

اسیرم

فاتحه میدهی

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : سعید

تعطعیل

این شعر های بی فایده حالم را بهم می زند

این روزها دیوانه شدم

سرسام گرفتم

 گاهی دلم هوس لبهایت را میکند

حس بوسیدن را سرکوب می کنم

 

نه لبهایم

به من خیانت نمکند

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 19:42 :: نويسنده : سعید

کنار شعله های خواب الود مینشینم

بر گل بوته های قالی انتظار

شب هنگام گرد فراموشی فرو میریزد بر تنم

ومن خیر به تابلوهای

رنگ چشم هایت هر لحظه

لبریز میشوم از تو

وخالی از همه چیز

چه بی مقدمه

زیبا میشوی در من

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 17:53 :: نويسنده : سعید

اینکه خانه بر اب میسازی

اینکه

تمام هستی ات را برای هیچ بگذاری

اینکه خودت را تحقیر کنی

                چه تلخ است

وتلختر از همه اینکه

کسی را سالها شریک غم وشادی خود بدانی

او با دورغ وخیانت های بیشمارش هستی ات به اب

بریزد

وباز دورغ دورغ وخیانت

وتلخه تلخ اینکه

نتونی دوسش نداشته باشی

نتونی فراموشش کنی

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : سعید

لحظه ازمن میگریزد وتو دربادمیروی

ومن....

میان خمیازه های زمین دنبال حفره ای میگردم

تا بخت سرنگون خود را مدفون کنم

من در هم ریخته ام

وخرده سایه ام زیر غبار

اشک .....

جا مانده

وتو بی وقفه درباد میروی

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 17:45 :: نويسنده : سعید

از همیشه بیخبرتراز تو ناگهان

رخ میدهم

ناگهان کنارت سبز میشوم

میبوسمت

سرخ میشوی سبز میشوی

نترس این بوسه ها جهنمیت نمیکند

تنهایت را دوست دارم وبغض فرسوده ات را

وقتی خسته ای تلخ میشوی

گریه میکنی

  بیتابیت را در اغوش میگیرم

میبوسمت

 

جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 17:32 :: نويسنده : سعید

تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را برای خاطردوست داشتن
دوست می‌دارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.

پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : سعید

تنها برنامه ای که تکرارش ارزوی من است پخش زنده ی نگاه زیبای تو ست...

...

...

...

لحظه های هست که دلم واقعا برات تنگ میشه من اسم این لحظه ها رو 'همیشه'گزاشتم...

...

...

...

زیباترین اغاز را با تو تجربه کردم پس تا زیباترین پایان با تو می مانم...

یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:, :: 18:38 :: نويسنده : سعید

متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم" برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی. برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی. به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که : لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم " آغوش من همیشه برای تو باز است. همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم. همیشه پشتیبانت هستم.می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم. من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی. در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی. همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم. همین الان در فکر تو هستم. تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری. من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است. هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن. من هنوز در چشمانت گم شده هستم. تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : سعید

انقد دوستت دارم که حاضرم بمیرم

 تو یک لحظه بخندی غم چشماتو نبینم

انقد دوستت دارم که حاضرم نباشم

تو فکرو خیالم بده دستاتو بگیرم

یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : سعید

ی تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم ....

ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم....

ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم....

ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم....

ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم....

ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم....

ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم....

دوستت دارم و خواهم داشت ای که تو لایق این دوست داشتنی .....

عاشقت می مانم و خواهم ماند ای که تو لیلی این دل دیوانه ای....

به خاطرت جانم را ، زندگی ام را ، فدایت می کنم ، نثارت میکنم ......

دوستت دارم که چشمهایم را قربانی نگاهت میکنم ....

اگر می گویم که دوستت دارم از ته دلم می گویم ، از تمام وجودم می گویم! باور کنی ، باور نکنی یک کلام! دوستت دارم....

عسلم دوستت دارم ...

یک شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : سعید


خدای عزیزم! چگونه شكر نعمات و محبت هایت را به جای آورم و چگونه بزرگی و کرمت را به قلم بیاورم در حالی که خود می‌دانی من کوچکتر از آنم كه بتوانم شكر مهربانی و بخشندگیت را به جای آورم و لیاقتش را داشته باشم.

خدای عزیزم خود می دانی لیاقت و ظرفیت لطف و محبتت را بیش‌تر از این نداریم و گرنه تو دریای مهر و رحمت هستی و در بخشش و مهربانی، تو را كاستی نیست و قطره ای که از محبتت بر ما روا داشتی تنها جزئی از اقیانوس بیكران محبت توست.

 خدایا! مرا ببخش، از آن كه چقدر دور هستم ز تو و هر بار که در مرداب های دنیایم غرق می شوم و سر بر دیوار بی کسیم می گذارم دوباره می شنوم که مرا می خوانی: غمگین نباش، دستت را به من بده و بلند شو، مواظبت هستم که زمین نخوری فقط دستت را از دستم رها نکن. ولی افسوس که دوباره مهر و کرمت را چه زود به باد فراموشی می سپارم.

پروردگارا! وجودت را سپاس که مرحم زخم های این دل شکسته ام هستی و خریدار اشک ها و بغض های لحظه های تنهاییم
; همان لحظه هایی که در اوج بی کسیم تنها کسم هستی.

و اما خدای عزیز و مهربانم یقین را در لانه قلب ما آشیانه ده تا كه بر نیكی‌ها و زیبایی‌ها دست یابیم.

و

معرفتی در قلب ما قرار ده که قبل از سرزنش، هدایت کنیم و درس چگونه زیستن را بیاموزییم.

23 مهر 1391برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده :


چه سخت است از صبر گفتن و دلجویی دادن وقتی که لحظه هایت همیشه با درد آمیخته شده است.
چه سخت است امید بستن به فرداهای دور از انتظار وقتی که تنها، درد مرهم زخم هایت باشد.
میدانم چقدر سخت است وقتی صبرت را به ازای روزها تحمل رنج از دست می دهی و میدانم چه سخت است وقتی ناله های لحظه های تنهاییت را با شانه های بی کسی شب تقسیم می کنی تا حرمت اشک های پاکت را مقابل هر کس نشکنی.
آری، چه سخت است موعظه وقتی که هیچکس دردت را نمی فهمد و هیچکس نمی تواند تسکین دهنده دل خرابت باشد...

                            نمی دانم چه باید گفت
                                       ولی
            تا می توانی گریه کن، شاید دنیا شرمش بگیرد.



*  *  *  *  *  *

خداوند همیشه در کنار ما هست برای روزهایی که نمی توان به تنهایی قدم برداشت.
23 مهر 1391برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده :

كاش در گذر زمان يكي گويد ايا هنوز زنده اي؟به راستي كسي اين سوال را از مردگان متحرك خواهد پرسيد؟خدايا در وجودم نهال معرفت بكار تا كساني كه حرف از معرفت و وفا ميزنند يادي كرده باشم.                                                   خدايا نميدانم چه روزي از اين چرخ و فلك پايين خواهم امد اما خدايا تا پايين امدنم مگذار دلي را شكسته باشم.چشمي را اشك الود كرده باشم.به كسي خنجر نامردي  زده باشم.                                                                           خدايا عمر مرا به كسي بي افزون ات وجودش سراپا معرفت باشد...             

17 مهر 1391برچسب:, :: 19:51 :: نويسنده :

دخترای  محترم خـــــــط لب از زیــــر دماغ شروع نمیشــــــه!این یکیو بخدا راست میگم

.

.

.

.

.

.

شمام یادتونه؟؟؟)

اسم:غلام

فامیل:غلامی

غذا:غلام پلو

میوه:غلام سبز

شغل:غلام فروش

شهر:غلام رود

کشور:غلامستان

گل:غلام بو

شی:غلام پلاستیکی

ماشین:همونی که غلام سوار میشه اسمشو نمیدونم

یه جور مینوشتیم انگار گفتن اولش با غلام شروع شه بعد تازه بهمونم میگفتن مثلا غلام پلاستیکی وجود ندارهدر دفاع از ورژن پلاستیکی غلام چنان جنگ خونینی به راه می افتادکه تو 8 سال جنگ تحمیلی به راه نیافتاد


 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 7:44 :: نويسنده : سعید

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام جیگر ها به دنیا ی کوچیک ما خوش امدین
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوستانه کمی متفاوت و آدرس saeidyk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 376
بازدید کل : 37065
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


'